مطلع ۱۴۰۴

مبارک‌تر شب و خرم‌ترین روز

به استقبالم آمد بخت پیروز

دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت

که دوشم قدر بود، امروز نوروز

شیخ اجل سعدی علیه الرحمه

امسال که نوروز با بهار قرآن قرین شد،یک سوره از آن را برای تبرک امسال انتخاب نمودم که برای عمرمان همین یک سوره به نظر کفایت است والبته فردوسی نیز در خاتمه شاهنامه پیام همین یک سوره را چه زیبا به نظم در آورده است.سوره شمس که در آن خداوند متعال ۷ بار سوگند یاد می کند .برای چه چیزی؟ هفت سوگند مهم برای این پیام : قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا  : هر کس نفس  خود را پاک گردانید قطعا رستگار شد.(واژه “زَکی” در زبان عربی چندین معنا و مفهوم مختلف دارد که بسته به زمینه استفاده ، می‌تواند متفاوت باشد. این کلمه از ریشه “زَکَیَ” (زکا) گرفته شده و در حالت اسم یا صفت به کار می‌رود. که معانی اصلی آن پاک، خالص،(چه از نظر جسمانی و چه از نظر اخلاقی یا روحی)،هوشمند، باهوش و زیرک (به کسی گفته می‌شود که بسیار باهوش، زیرک و دارای قوه تفکر بالا باشد)، پرورش‌یافته، رشدکرده و مبارک و پاک‌دامن در رفتار یا اخلاق انسانی نیز باشد.)

پیام تمرکز بر خود است (و نه دیگری) و بهبود خود و تلاش برای رقابت با خود برای بهتر شدن، نیک بودن و اصلاح خود(به نیکی درآی و میازار کس  ره رستگاری همین است و بس)

شرنگیات ۸۴

عصری است سطحی و مملو از حواس پرتی.عصر عجله و اضطراب جا نماندن(این را باید آلن دوباتن در کتاب اضطراب وضعیت اضافه کند به نظرم.) عصری که علمی که ادعای خدایی داشت و در تلاش برای به زیرکشیدن دین و خدای خالق حالا در دست ایجنت های جدید سرمایه داری آنقدر دم دستی و سخیف شده است که مثلاً وقتی به یک قلم عکس پنجمین کنفرانس سالوی که در اکتبر ۱۹۲۷ ( مهر ۱۳۰۶) در بروکسل بلژیک برگزار شد و دانشمندان آن زمان نگاه می کنیم عمق فاجعه را می توان دید در مقابل قهرمانان امروز عصرمان ماسک،جابز،گیتس و…

عصری است که هدف های انسان گم شده است و وسیله ها جای آن را گرفته و قداست پیداکرده اند،هر آنچه شان و جایگاهی داشته فرو ریخته و مفاهیم ناب هستی در فروکاستی ددمنشانه بی روح شده اند.کوتاه قامتان و بی خردان بر سرنوشت بشر و آینده آن چنبره زده اند و حاضر به ذبح تمامی ارزش های متعالی بشری به قیمت استمرار قدرتند. یاد هشدارهای سنت گرایانی چون گنون افتادم که دست فرمان فعلی بشر را منتج به ظهور عصر تاریکی می دید. خدایا پناه می بریم به درگاهت .

با این همه تلخی که ذکر شد ، شاید گوش دادن به  return to innocence انیگما ، که از آهنگ های محبوب هایم در دوران کارشناسی و دانشگاه بوده است و خواندن تاریخ بی خردی خانم باربارا تاکمن تسلی بخش باشد.

شرنگیات ۸۳

گرچه بنا نداشتم اینجا بنویسم ، اما نوشتم ، بخاطر قاب پنجره ای که بعد از ۲۰ سال و اندی مجدداً نگاهم به آن افتاد.و زمان از دست رفته…

آنجا بود که یاد مادلن و چای پروست افتادم و بقول رولان بارت در یک این همانی با پروست اندیشدیم و در آن قاب اندیشه کردم که پروست که در جستجوی زمان از دست رفته بوده است ، چه راه اشتباهی رفته و شیرینی بازآفرینی آن زمان از دست رفته به تلخی فقدان کنونی اصلا نمی ارزد.شاید باید کتاب دیگری نوشت: در جستجوی زمان حال

همانجا بعد آن قاب ، تصویر دیگری دیدم که وجه دیگر زمان را برایم متبلور کرد و آن الاستیسیتگی زمان بود.در یک لحظه ای زمان برایم متوقف شد و آنقدر کشسان که من سال ها را در آن مرور کردم و غافل از آنکه لحظه ای بیش نبود.هم می‌خواستم از اتساع زمان بنویسم ، هم از سوگند به عصر بنویسم و هم این روایت قاب پنجره.اما نشد که نشد و بقول مولوی در دفتر اول

شرح این هجران و این خون جگر *** این زمان بگذار تا وقت دگر

مطلع ۱۴۰۲

سال های دور با یکی از شاگردان ویکتور فرانکل قرارداد بستیم تا در قالب دوره بتوانیم بخشی از آرای او در قالب معنادرمانی را به جامعه انتقال دهیم. به روش سنتی برگزاری همایش محقق شد و صد حیف که محتوای آن فراوری نشد تا برای عموم منتشر شود.امروزه در تب و تاب های جامعه ایرانی، تحولات جهانی و ویژگی های عصر حاضر جای چنین محتواهایی که در حکم عادت هفتم استون کاوی است به شدت به چشم می خورد.مشابه تلاش ویکتور فرانکل در انسان در جستجوی معنا،دورانت در درباره معنی زندگی کرده است.گرچه در این جزع و فزع هایمان باید به یاد داشته باشیم که به قول ادوارد ویلسون از ،اندیشمندان علم زیست‌جامعه‌شناسی، «مشکل واقعی بشریت این است که  ما احساساتی پارینه‌سنگی، نهادهایی قرون وسطایی و فناوری خداگونه داریم.» و خود بخوان شرح مفصل …

پ.ن : یک سال و اندی بود که نمی نوشتم.اما باد بهاری بقول حضرت حافظ که سرودند “هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای” موجبات این تقریر را فراهم آورد. باشد در این سال نو که با میهمانی الهی آغاز شد ،انشاالله صبح امید که بد معتکف پرده غیب، برون آید.

آخرین نوشته دهه ۹۰

آخرین نوشته دهه ۹۰

این آخرین نوشته امسال حال و هوای عجیبی دارد.پایان سال ۹۹ و شروع سال ۱۴۰۰ (و البته نه قرن جدید پانزدهم هجری شمسی).ما بعنوان فرزندان این قرن به اندازه همه قرن ها تجربه داریم، انقلاب ، جنگ ، صنعتی شدن و بعد انقلاب فناوری اطلاعات ، مدرنیته و پست مدرنیته ، جهانی شدن ،رشد علمی شتابناک بشر ، پاندمی کرونا و ….

پیتر فریتزچه در کتاب جدید خود صد روز اول هیتلرمی نویسد تحولاتی که “یک هزار سال” طول می کشد در کمتر از “صد روز” رخ داده است. دیروز جمهوری ، فردا رایش سوم. روزی که آدولف هیتلر به عنوان صدراعظم منصوب شد ، یکی از شاهدان عینی یادآوری کرد: “به نظر می رسید که من می توانم ورق خوردن یک صفحه از تاریخ جهان را بشنوم.” “وقایع شلوغ صد روزه” ، همانطور که فرانکلین روزولت در ژوئیه ۱۹۳۳ گفت ، قطعاً برای آلمان صدق می کرد. آنها همچنین الگوی اصلی را برای صد روز ، بازگشت ناپلئون بناپارت از البا و تأسیس مجدد امپراطوری(تا زمان کناره گیری از سلطنت در پی واترلو در ۱۸۱۵ )تداعی کردند. هر صد روز – ناپلئون ، روزولت و هیتلر – تاریخ را دوباره شارژ کرد.

به نظر می رسد این صد سال هجری شمسی هم برای ما ایرانیان مثل آن صد روز معروف،هزاران سال ورق خورده است و ما نظاره گیر این تحولات هستیم.

حالا که به قول معروف «نوروز به شنبه افتاده» است و شروع سال ۱۴۰۰ ، از شنبه است.آن را به فال نیک می گیریم.تا شاید آن شکوهی که پیامد آن تحولات تاریخ ساز بود برای ما نیز رقم بخورد.(انشاالله)

پ.ن:تقارن عجیبی هم اتفاق افتاد که این صدمین نوشته سایت است😊