شرنگیات ۷۷

این روزها احساس می کنم گرفتار تراژدی بچه های نیمه شب نوشته سلمان رشدی هستیم( این داستان را سال ۷۴ خواندم و تا امروز از ماجرایش بعنوان یک ضرب المثل استفاده کرده ام.) اساساً رفتار روزگار همان خط پنهان داستانی است که در بچه های نیمه شب بازتولید شده است.یکی از شخصیت‌های داستان ویلیام مت وولد Methwold (پدرسلیم سینایی، شخصیت اصلی داستان) است و بیشتر شگفتی ها حول او شکل می گیرد، سوای همه حوادث و پیام های داستان-که در اکثر نوشته های رشدی(شرم ، لبخند یوزپلنگ و …) نمود دارد مانند حرام زادگی و زنا- یک خط سیر پنهان و شگفت زا در داستان وجود دارد که این تم مشابه اتفاق های متعددی است که اگر دقیق شویم در کنارمان رخ می دهد و آن غافلگیری است.فرق موهای روغن زده و لخت مت وولد موجب از راه به درکردن زن ها در داستان و خلق شگفتی می گردد –مانند تولد سلیم سینایی- و خواننده زمانی که در شب آزادی هند (انتهای کتاب) متوجه می شود این موهای وسوسه انگیز مت وولد کلاه گیس است،شوکه می گردد و این تیر خلاص نویسنده است به خواننده.

زندگی مملو است از این مت وولد ها و فریب ها و شگفتی ها.

صد هزاران دام و دانه‌ست ای خدا*** ما چو مرغان حریص بی‌نوا