توسط ehrami | فوریه 29, 2020 | شرنگیات
این روزها که به واسطه شیوع کووید-۱۹(به اشتباه کرونا)، داستان مهار آبله توسط امیر کبیر مطرح می شود ، جا دارد یادی کنیم از این ابرمرد تاریخ ایران :
برای امیرکبیر (رضی الله عنه)که قربانی توسعه آمرانه خویش شد :
این قصه پر غصه مصلح شدن است.***عاقبت گویند مثله شدن است
گوش جان بشنو تو پند میر را *** کین طریق میر ، مفلح شدن است
چند روز پیش با دکتر احمدی بحثی داشتم که به موضوع توسعه آمرانه کشید و البته این داستان تلخی های زیادی داشته برایم در تمامی ادوار زندگی.چه آنکه مصلح ( در بدترین حالتش دیکتاتور مصلح)در پارادوکسی عجیبی گرفتار می شود و عاقبت هم به سرنگونی خود او می انجامد، این بهم زدن توازن در یک سیستم ارگانیک ناخودآگاه از جایی باید جبران شود،آشوب در سیستم (کیاس)به نظم در می آید و هزینه نظم یا از درون سیستم تامین می شود و در سیستم های باز از بیرون.به عبارتی توسعه آمرانه که مبنایش عدم وجود پذیرش یا زیرساخت های مناسب و آمادگی لازم برای توسعه است هر چند با اعمال اتوریته و یا هزینه های بالا محقق می شود ، اما این بهم خوردگی همئوستازی سیستم به قیمت گزافی تمام می شود که مهمترینش حذف و نابودی عامل یا بعبارتی مصلح است.این چالش در هر سیستم ارگانیکی هم برقرار است ، از خانواده تا جامعه تا یک نظام سیاسی و ….
پ.ن اول: به نظر می رسد بطور جدی علوم مدیریت و علوم زیستی باید تلاقی جدی داشته باشند.
پ.ن دوم : ما هر کدام ناخدا کشتی زندگی مان هستیم ، تصمیم های ما ، درست و غلط مسیر کشتی زندگی را تعیین می کند ،در این اقیانوس ناشناخته ها ، ما هستیم و کشتی زندگی و یک دنیا ماجرا.هر کدام بر اساس باورها و عقایدمان قطب نمایی داریم که رهنمون مسیر است.طوفان ها می آیند و می روند ، صخره ها و امواج و همه و همه هست.یا باید سکان را رها کرد وبه آیندهی نامعلوم چشم دوخت و یا باید بادبان ها را بالا کشید و دل به دریا زد.این ذات دریانوردی است.شاید خواندن کشتی شکستگان ژول ورن در این ایام برای عبور از طوفان های مهیب امسال بی لطف نباشد.
توسط ehrami | آگوست 9, 2019 | بدون شرح
وجود ما معماییست حافظ که تحقیقش فسون است و فسانه
نگارش کتاب ” وجود ما معماییست” را به حول وقوه الهی آغاز کردم.در کنار همه ناملایمتی های روزگار ، پژوهش شش ماهه این کار به نقطه مطلوب رسیده و نگارشش را آغاز کردم ، خدا را شاکرم که این یک قلم حداقل از دست تطاول دهر در امان ماند.
توسط ehrami | جولای 26, 2019 | شرنگیات
سال ۸۵ در کارگاهی بین المللی در دانشگاه تهران شرکت کرده بودم که با همکاری یکی از دانشگاه های آلمان برگزار شده بود، استاد آلمانی یک جمله خوب یادمان داد که هرگز یادم نمی رود و آنکه یک مدیر نباید به سبک مدیران ناتو (NATO) درآید. کنجکاو شدم که مدیران این سازمان نظامی – امنیتی بین المللی چه ویژگی منفی دارد که استاد از آن دم می زند و بعد لابلای صحبتهایش فهمیدم منظورش از ناتو سرواژگان این جمله بود : بدون عمل و فقط حراف( No Action Talk Only) و نه سازمان پیمان آتلانتیک شمالی
این روزها که پس از ۱۲ سال تجربه مدیریتی در فشار سیستم در حال تبدیل شدن به یکی از مدیران ناتو هستم و ناتوان از تغییر محیط، بیشتر با تحلیل های دکتر کاتوزیان از جامعه مان احساس قرابت می کنم، جامعه ای کلنگی و کوتاه مدت که امکان توسعه را ندارد. کاتوزیان معتقد است ایران برخلاف جامعهدراز مدت اروپا جامعهای کوتاه مدت بوده است. در این جامعه تغییرات ــحتی تغییرات مهم و بنیادین ــ اغلب عمری کوتاه داشته است. این بیتردید نتیجه فقدان یک چارچوب استوار و خدشهناپذیر قانونی است که میتوانستتداومی دراز مدت را تضمین کند.
وقتی به قول دکتر کاتوزیان ، مولفه های استبدادی بودن، کوتاه مدت بودن و هرج و مرجطلب بودن ویژگی های اصلی جامعه و روان شناسی اجتماعی مردم ایران می شود ، مسیر پیشرفت و تغییر را چگونه باید ترسیم نمود؟ تصمیم سازان در این جامعه کوتاه مدت و هرج و مرج طلب قانون گریز که زور بجای قانون حکفرماست چه باید کنند؟بی شک کار از اصلاح تک تک افراد جامعه آغاز باید بشود و غیر از این هیچ برون رفتی از این تسلسل فزاینده وجود ندارد.(وقتی دانمارک به عنوان یک کشور پیشرفته ۴۵ سال تلاش می کند تا فرهنگ استفاده از دوچرخه را در جامعه نهادینه کند ، انتظار تغییرات زودحاصل در جامعه خودمان دست نیافتنی است.)
پ.ن : ۱- بعنوان کسی که بیش از ۲۰ سال است تاریخ می خوانم ،آنچه در تاریخ معاصر می بینم یک نارضایتی مزمن از اوضاع است) Chronic dissatisfaction (از مشروطه تا به حال ، جامعهای ناراضی بودیم ودر تکاپوی تغییر ( و البته همش از نوع رادیکالش)
۲- حرف از ناتو و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی شد و یادم آمد از زمانی که ترامپ به مرکل بابت تامین هزینه های این سازمان توسط آلمان فشار آورده ، بنده خدا را دچار بیماری کرده ، طوری که چند روز پیش در مراسم ادای احترامش به مزار افسران شوراتسه کاپله(ارکستر سیاه) ، دست های و پاهایش کاملاً می لرزید. ( شاید در این سیستم مدیریتی مان یک فون اشتافنبرگ جوانمرد می خواهیم که این ارکسترسیاه را تشکیل دهد و حال اساسی به سیستم بدهد! و احتمالا من هم بشوم اروین رومل که از ماجرا با خبر بوده! –به عاقبتش دچار نشویم صلوات
توسط ehrami | جولای 19, 2019 | شرنگیات
این روزها احساس می کنم گرفتار تراژدی بچه های نیمه شب نوشته سلمان رشدی هستیم( این داستان را سال ۷۴ خواندم و تا امروز از ماجرایش بعنوان یک ضرب المثل استفاده کرده ام.) اساساً رفتار روزگار همان خط پنهان داستانی است که در بچه های نیمه شب بازتولید شده است.یکی از شخصیتهای داستان ویلیام مت وولد Methwold (پدرسلیم سینایی، شخصیت اصلی داستان) است و بیشتر شگفتی ها حول او شکل می گیرد، سوای همه حوادث و پیام های داستان-که در اکثر نوشته های رشدی(شرم ، لبخند یوزپلنگ و …) نمود دارد مانند حرام زادگی و زنا- یک خط سیر پنهان و شگفت زا در داستان وجود دارد که این تم مشابه اتفاق های متعددی است که اگر دقیق شویم در کنارمان رخ می دهد و آن غافلگیری است.فرق موهای روغن زده و لخت مت وولد موجب از راه به درکردن زن ها در داستان و خلق شگفتی می گردد –مانند تولد سلیم سینایی- و خواننده زمانی که در شب آزادی هند (انتهای کتاب) متوجه می شود این موهای وسوسه انگیز مت وولد کلاه گیس است،شوکه می گردد و این تیر خلاص نویسنده است به خواننده.
زندگی مملو است از این مت وولد ها و فریب ها و شگفتی ها.
صد هزاران دام و دانهست ای خدا*** ما چو مرغان حریص بینوا
توسط ehrami | مه 29, 2019 | بدون شرح
شروع امسال با بلای سیل و ایضاً اتفاقات جاریه مرا بیشتر به یاد پست قبلی و بحث تاب آوری Resilienceمی اندازد(تاب آوری و استحکام در همه زمینه ها).بلایا ( چه طبیعی و چه انسان پدید) می آیند و ویران می کنند و مهم آن ریشه داشتن ،تاب آوری ، مقاومت و از نوپاشدن است و البته که سخت است.پیش از عید در مراسمی مهندس راسی از تجربیات خود در سیلیکون ولی و سی سال کار کردن در آنجا صحبت می کرد که بی ارتباط با بحث ما نیست.ایشان یکی از عوامل اصلی موفقیت فن سالاران آنجا را حرکت از صفر به یک (حرکتی عمودی و ساختارشکنانه)می دانست و نه امتداد بخشی به آن یک (حرکتی افقی وبا موفقیت های زودگذر).این است که خلق یک از صفر ارزش آفرین است و صبر می خواهد و تکرار و چشیدن طعم تلخ شکست.(بحث شکست شد و یادم آمد ، سالی که گذشت یک تجربه تلخ مجدد از شکست توسعه آمرانه را مجدداً تجربه کردم که در فرصت مقتضی به واسطه اهمیتش بدان خواهم پرداخت.)
مصداق سروده ام که “هومنا تا چندگویی بهر غیر***از برای خود بگو نه بهر خیر” ، می خواستم حسن ختام مطلع ۹۸ را با سروده ای به پایان ببرم که شرایط و اوضاع احوال همه ما صدایم را در گلو شکست و گویای این فضای اندوه را قیصر زیبا بیان کرده است.
آواز عاشقانه ی ما در در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست
آن روزها ی خوب که دیدیم، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
«بادا» مباد گشت و «مبادا»به باد رفت
«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا…در گلو شکست
پ.ن:کتاب جدیدم که رمانی در خصوص آفرینش هوشمند ، بعد دهم با یک افقی تاریخی از کوروش تا امروز است را آغاز کرده ام، انشاالله اگر توفیق باشد و عمری ، امسال به پایان برسانمش