چند صبایی است که به جهت فراغت از نگارش کتاب کمدی اشتباهات ، فرصت دست داده تا کتابهای ناتمامم را ساماندهی کنم.مرور یکی از آنها را مرا سخت تحت  تاثیر اتفاقات پیرامونی ام قرارداده است.

در روانشناختی خودکامگی که هنوز نهایی نشده است ، پرونده مفصلی باز کرده ام در باب خودگرایی و لذت جویی یا به غلط مصطلح ، اپیکوریسم(البته هیوم معتقد است سوای اپیکور اندیشمندانی چون تیتوس پومپونیوس، آتیکوس، هوراس، هابز و لاک از همین منظر به خودگرایی پرداخته اند.)

پاسخ به پرسش اینکه آیا انسان ذاتا خودگراست؟ یا ذاتا دیگرگرا؟ (ذاتی است بدون اقتضا؛ نه اقتضا خودگروی دارد و نه اقتضا دیگرگروی؟ و بررسی پنج نظریه اساسی مطرح) مرا به یاد نظم گریزی ما و سیستم ناپذیری ما انداخت و اینکه آیا ریشه این گرایش غریزی است؟!!

و اگر اینگونه است ، چاره چیست؟

( داستان غریزه مرا به یاد شطحیات خیام انداخت که :

يا رب تو جمال آن مه مهرانگيز

آراسته اي به سنبل و عنبر نيز

پس حكم چنان كني كه در وي منگر

اين حكم چنان بود كه كج دار و مريز!

)

از اینکه از این منظر به این بحث نپرداخته بودم ، بسیار متاثر شدم که بحث دامنگیر و از آفت های رفتار کاری ماست.

بجای پرداختن به بحث خودکامگی از آن منظر ، شاید پرداختن به این مهم ضروری تر بوده است؛ به قول بیتی از ایام دانشجویی که شعر سفارشی سرایش می کردیم!! :

هومنا تا چند گویی بهر غیر *** از برای خود بگو نه بهر خیر

بهر درد های مبتلا به پژوهش کردن قطعاً  ضروری تر بوده است. این شد که از امروز آن را نیز در اولویت قراردادم تا عمری بود و فرصتی به آن بپردازم.