شرنگیات ۷۳
اگر اداره مملکت از نگاه خواجه نظام المک طوسی که در قرن پنجم هجری قمری در کتاب سیرالملوک متبلور شده به عنوان پیشنیاز اشتغال در تصدی مناصب کشور بود بی شک حال روز ما اینگونه نبود!
ما که شناخت شناسی Epistemology مدیریت در جامعه مان نشان می دهد هنوز به مدیریت کلاسیک غربی هم ورود نداریم و دست بالا ، برداشت ناقص و کاریکاتوری هستیم ازبخشهایی از نظریات «امیل دورکهایم»، «ماکس وبر» و «کارل مارکس» ، «تیلور»، «فایول» و«چستر بارنارد» و دیگر نظریه پردازان.
اگر همان سیاست نامه را می دانستیم و احوال رعیت را درک می کردیم ، آنگاه معدود افرادی بودند که با علم و اعتقاد به معاد ، منصبی را می پذیرفتند.
بیایید یک نگاه ساده به وضعیت جوانانمان بیندازیم: فارغ التحصیل یک دانشگاه معتبر که به واقع درس خوانده و صاحب تخصص شده در سنین ۲۲ تا ۲۴ سالگی وارد بازار کار می شود.فرض کنیم که وضعیت اشتغال کامل داریم(فرض) و فرد به محض فارغ التحصیلی وارد بازارکار می شود و کار متناسب می یابد(بیکاری پنهان نیست) با این فرض این جوان در بالاترین رقم امسال ، چیزی حدود چهار میلیون تومان حقوق دریافت می کند (فرض حداکثری حقوق) در صورتی که بخواهد خانه ای در حاشیه تهران بخرد با میانگین متری ۳ میلیون تومان و فرض ثبات قیمت ها و عدم تورم سالانه ، حداقل ۵ سال زمان می برد تا صاحب خانه شود، البته به شرطی که کل حقوقش را پس انداز کند و ایضاً مفروضات قبلی.اگر بخواهد خودرو بخرد یک سال باید صبر کند تا یک خودرو معمولی کف بازار را بخرد.جدا از بحث ازدواج و تشکیل خانواده و هزینه های آن و ….
همه را بگذاریم کنار اینکه این فارغ التحصیل جوان ما در کنار خودش شاهد این است که یک نفر با مدرک پایین تر یک شبه فلان منصب را اخذ می کند یا …..
این می شود دورنمای جوان تحصیل کرده ای که متخصص است و آنهمه فرضی که نیک می دانیم اینگونه نیست، اضافه کنیم فوربی ها را- ۴b- که بی سرمایه ، بی تخصص ، بی تجربه و بیکارند!! و همه پنجره جمعیتی جوان و ایضاً تنها سرمایه ما برای آینده
با چنین وضعیتی، چه درونمایی برای ازدواج ، اشتغال و اسکان جوانان داریم.چه افقی …
این است که وقتی به معاد باور است و تحاسبو ، سخت است قبول مسئولیت. چه رسد به سو مدیریت خدای نکرده و….
وقتی معادلات جامعه را کنار هم می گذارم ، آسودن دشوار است و مسئولیت زا.اسلام که سراسر مسئولیت است و مسلمان بدون مسئولیت در جامعه اش مسلمان نیست.یاد شعر سعدی علیه الرحمه می افتم که گفت :
نخواهد که بیند خردمند، ریش نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش
چو بینم که درویش مسکین نخرد به کام اندرم لقمه زهرست و درد