اپیزود سوم- پخمه پروری!
در امپراطوری عوام که دیوانسالاری افسار گسیخته به سوی ناکجاآباد پیش می تازد بغیر از ارتش بینوایان که یکه تاز این امپراطوری اند و بحثی درباره ایشان نیست( و البته اگر بینوا نباشند ، امپراطوری عوام در گسترش و حیات خود راه بجایی نمی برد) عوامل و مجریان این دیوانسالاری درخور توجه اند که در ذیل درباره آنها سخن خواهیم گفت :
اصول پیشرفته اداری داگ!( دیوانسالاری افسار گسیخته)
الف – نظر به جذب نیروهای توانمند در امپراطوری عوام لازم است بجای جذب و توسعه بر اساس نخبه سالاری و نخبه پروری ، اصل مترقی پخمه پروری لحاظ شود.در این اصل که بصورت صفر و یک اجرا می شود دوطیف نیرو متصور است. نیروهای بی خاصیت ، اغلباً مدعی و مخرب با عنوان دهن پر کن مطالعاتی یا پژوهشی. این نیروها صرفاً جهت ویترین امپراطوری و برای آنکه نانی بخورند جذب شده و ملزم به امور مطالعاتی هستند. معیار ارزیابی این نیروها بروندادهای مطالعاتی دلخواه یا دلخواه مطالعاتی شده بوده و شاخص مد نظر کیلوگرم می باشد. گزارشات پژوهشی که جرم بیشتری داشته باشند فاخر تر و غنی ترند. دسته دوم نیروهای توانمند و اثرگذار هستند که معروف به نیروهای اجرایی هستند (آخر کلمه با صدای ویزززززززززززززز نشاندهنده سرعت اجرا و قدرت اجرا) . ایشان بدون نیاز به هرگونه مطالعه ، بررسی ابعاد موضوع و … با ورود برق آسا در امپراطوری منشا تحولات شگرف هستند.این نیروها نیازی به بهره مندی از اندیشه ندارند بعبارتی از لوس بازی هایی مانند خلاقیت ، نوآوری ، سیستماتیک کار کردن وتمامی شئونی که بوی توسعه می دهند مبرا هستند در عوض این نیروها کف میدان اجرا هستند ( برعکس آدمهایی که در دسته اول ذکر شد و دائم سر در کتاب و مطالعه و عادت درشت درشت سخن گفتن دارند!) معیار ارزیابی این نیروها دالام دینبو ( یکی از تکنیکهای مهم مدیریت در امپراطوری است) است که با شاخص هرتز سنچیده می شود. بعبارت دیگر هر چه فعالیت این نیروها سر و صدای بیشتری تولید نماید مطلوب تر است ( البته بالای 120 دسی بل چون شنیده نمی شود مطلوب نیست!!!) با توجه به اصل مترقی پخمه پروری نحوه بهره مندی از این دودسته باید مدیریت شده باشد! اجرای بی چون و چرا و چشم بسته نیز مدنظر است!
ب- جایگاه در امپراطوری فلسفه ندارد(اصولاً فلسفه و آنچه درباره اندیشه و اندیشدن است مزموم است. ) بلکه افراد دارای فلسفه وجودی هستند به عبارتی در اساس پخمه پروری ، افراد هستند که برایشان جایگاه باید تعریف شود نه جایگاه که برایش نیرو تربیت شود( بیشتر به علت مقصد ناکجاآباد است که از هر طرفی که برود به آنجا خواهد رسید!!!) مثلاً شخصی که از کاست ( همان طبقه خودمان!) مدیران است ( مدیرزاده است) و فقط وفقط فردی خوش تیپ است و کاری اساساً از او بر نمی آید باید در جایگاه در شان کاست خود قرار گیرد و می شود مدیر توسعه تیپیک سرمایه های انسانی!!
ج- هرچه سواد و دانش در امپراطوری عوام کمتر باشد درآمد فرد بیشتر است ( یکی از اصول مسلم پخمه پروری!). طریقه اثبات این اصل بر اساس اصول ریاضی و فیزیک ( این مبحث را از دکتر شیفعای عزیزم – که هر جا هست خداوند به سلامت دارش آموختم) قابل اثبات است و اثبات آن به شرح ذیل است :
گفته اند وقت طلاست، یعنی زمان = پول معادله 1
گفته اند توانا بود هرکه دانا بود، یعنی توان = علم معادله 2
ازسویی,زمان / کار = توان معادله 3
باجایگذاری معادله1 و 2 درمعادله 3 ,معادله 4حاصل می شود
پول / کار = علم معادله 4
بازنویسی معادله به اینگونه: علم/ کار = پول
بنابراین: Lim پول = ∞ 0→ علم
یعنی هرچه علم و سوادت کم تر باشد درآمدت بیشتر است، و این هیچ ربطی به مقدار کار انجام شده ندارد !